بعد کلی گرفتاری بلاخره رسیدیم ازمون بعد ازمون مثلا خواستیم که اکبر رو سورپرایز کنیم سورپرایز شدیم فهمیدم اینجا نیست و رفته کرج سعید زرت و زرت بهم فحش میده واسه نیاوردن ماشینم میگه تا اخر عمرت اینو میگم .میگم لعنتی من گفتم میخوام ماشین رو بدم بهت مارو هم از سر راه برداری قبول نکردی من چیکار کنم ولی عصری دو تایی با سعید تو دامان طبیعت بساط کرده بودیم چقدر خوش گذشت . هر چند استرس اینکه ماشین پدرش خراب بشه تا لحظه رسیدن به خونه تو جونم بود هی چشمم دوزدکی تو منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آنودایزینگ و رنگ آلومینیوم learnroz Gamemhr پارسی گیم haniyehnia ارزان سرا پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان کانون آگهی و تبلیغات اوج هنربرتر